زمزمه ها

زمزمه ها

شعر وترانه
زمزمه ها

زمزمه ها

شعر وترانه



تا شدم عاشق تو


 

کلبه ی تنهایی  را ویران کردم


 

و در ان ساختم


 

خانه ی عشق تو را 


 

خانه در من شد شهر


 

شهر من شهر امید


 

مملو از پنجره بود



که از ان پنجره ها


 

من تو را می دیدم


 

تک تک خشت و گلش



دفتر خاطره ی من شده بود


 

و در این شهر امید زلزله شد


 

و کنون


 

 روی ویرانه شهر


 

 کلبه ای پا بر جاست


 

من در این کلبه هنوز منتظرم

 


به صدا دراری

 


کوبه ی کلبه ی تنهایی من

 


قجاوند