زمزمه ها

زمزمه ها

شعر وترانه
زمزمه ها

زمزمه ها

شعر وترانه






اشک مستی


بی دلیل و بی ریا و بی نقابه


اشک مستی واسه اینه


که میری تو خاطراتت


دوست داری بمونی اونجا


و نذاری که دوباره


تورا تنها اون بذاره


دوست داری به اون بگی که این دفعه


اگه تو حبسی باهاتم


اگه تبعیدی باهاتم


اگه در رنجی باهاتم 


اگه بدبختی باهاتم


اگه غمگینی باهاتم


اگه خوشبختی باهاتم


اگه تو شادی باهاتم


اگه در قصری باهاتم 


اگه بی دینی باهاتم


اگه مستی یا که هوشیار


توی هر ثانیه باهاتم








همه کس خواهند دید مردنم را بی تو


و به تو خواهند گفت خبر مرگم را


ان زمان که خبر مرگ مرا می شنوی


ارزویم این است


روی خندان تو را


شانه بالا زدنت را


و تکان دادن دستت


رقص زلفان سیاهت در باد


همه را می دیدم


جنگل جان مرا


عشق تو خاکستر کرد