زمزمه ها

زمزمه ها

شعر وترانه
زمزمه ها

زمزمه ها

شعر وترانه





اسمان بارانی است

 

و دلم تنگ شده

 

نه کسی همراهم

 

ونه چتری بر دست

 

زیر باران هستم

 

اسمان می بیند

 

که چقدر

 

دل من تنگ و غبار الود است


و به حال دل من



اسمان می بارد



قجاوند








گفتم قجاوندم


کوه دماوندم


میرفتی و یاده 


تو مانده بر یادم 


این هم سلامی بود 


بهر تو ای جانم



قجاوند